حکمت!
حکمتش چیست؟
همه همین را میگویند. ببین حکمتش چه بوده!
و من فکر میکنم که مثلا" حکمت این آشنایی این بوده که روحم بعد از آن همه خستگی دوباره جان بگیرد و بنویسم و بسرایم..
مثل این بیت هایی که این روزها در حرم از قلمم جاری میشود..
و اگر چنین باشد و تنها حکمتش این باشد، بساط قلم و شعر و شاعری را در هم گره میزنم و به دورترین نقطه ی ممکن پرتاب میکنم و بی زبان آنقدر در خودم میریزم تا ...
نه! زبان تهدید و خط و نشان کشیدن ندارم...
همان چشم اشکبار و گردن کج و دست خالی مقابل تو، که حکمت می آفرینی، گره میزنی...گره میگشایی به مو میرسانی اما نمیبری مرا بس است...رحم میکنی به حال ما؟!
یکنفر بیاید و بنویسد "رحم میکنی؟" و تو بی جواب بگذاری...نه! من اینگونه نشناختمت یا قدیم الاحسان!
ارحم!
ارحم من راس ماله الرجا
ارحم من راس ماله الرجا و سلاحه البکاء
.
.
و بیایم رویا ببافم که جاده خضر تا جمکران دوباره باز میشود و یک صبح جمعه...پیاده...
برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 177