سرگردانی

ساخت وبلاگ

یه بنده خدایی هم بود از این مشکلات اضطرابی داشت، حالش بد میشد استرسش بالا میرفت و دیگه نمیفهمید وضعیتش رو.. از طرفی به ازدواج هم نیاز داشت و دوست داشت خانواده تشکیل بده و یک فضای گرم برای زندگی شکل بده. چیزی که از بچگی نداشت و دلیل عمده اضطراب ها شاید همون بود...

خواستگاری میرفت جواب رد میشنید حالش بدتر میشد. باز مشاور توصیه میکرد بیشتر خواستگاری بره ...میرفت و خب خانم اون طرف قضیه هم سطح تاب آوری ایشون رو میفهمید و حاضر به ازدواج نمیشد. احتمالا با خودش میگفته چطور با مردی زندگی کنم که با کوچکترین مشکل میزنه زیر گریه یا حالش بد میشه و ...این چرخه باطل دائم تکرار میشد.

نمیدونم شاید عموم مشاورها هیچوقت چنین حالتی رو درک نکنن و راهکار اشتباه بدن. یا شعارهای انگیزشی بی پایه و اساس. واقعا سطح و عمق دغدغه و غصه های آدما متفاوته و وای به روزی که زندگی وارد دور باطل حوادث بشه.....خدا کمک کنه به ما که این کارها از آدمیزاد برنمیاد

ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 48 تاريخ : جمعه 28 مهر 1402 ساعت: 0:12