اتوپیا

ساخت وبلاگ

دو شب پیش بود یا سه، دقیق یادم نیست. یکی از دوستان تازه عروس افطار دعوتمان کرد. آنقدر فضای خانه و میزبان دلنشین و لطیف بود که سبکی این دیدار تا مدت ها گوشه ی قلبم نور میدهد..

حین صحبت بحثمان کشید به ادامه تحصیل و برگشت به تهران، من استقبال کردم و گفتم خیلی عالی میشود. مدتهاست که دلم تحصیل و تجربه جدید میخواهد. دوست دیگرم اما چهره در هم کشید که تهران دیگر قابل تحمل نیست مخصوصا آن فضای سمی مترو و بگو مگو های بی سر و ته. کاش فقط بگو مگو بود! سیاهه اییست از عقده های فرو خورده فردی و اجتماعی که افراد فکر میکنند در لحظه باید روی دیگران بالا بیاورند تا سبک شوند و کافیست یک نقطه مخالف ببینند و تارگت کنند..

خندیدم و گفتم خب فضای مترو را میتوانیم قلم بگیریم گرچه همچین هم بد نیست و من گاهی استقبال میکنم از طنز مسئله...

دستش را توی هوا تکان داد که حاشا و کلا اصلا جای زندگی نیست آن بیغوله

سکوت کردم و وسط بازی کردن با فرنی افطار به ابعاد شکل گیری جامعه و شهری مثل تهران فکر کردم..

گستردگی و شلوغی

به حاشیه رفتن اجتماعات بر محور دوست داشتن

شکل گیری اجتماعات بر محور نفع شخصی

شکل گیری الگوهای رقابت ناسالم اجتماعی

کمرنگ شدن زیست خانواده محور

و خیلی از موارد دیگر

حالا چه کنیم که شهر و زیستگاه خودمان به این سمت و سوها نرود ...؟!

ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 3 ارديبهشت 1402 ساعت: 11:54