فرهنگ مملکت

ساخت وبلاگ

 

رفته بودم جلسه پیرامون مبحث تربیت. صامت نشسته بودم و منتظر بیانات اعضای با سابقه تر از خودم. تازه وارد بودم و هنوز شناخت دقیقی از افراد، موقعیت ها و سبک کارشان نداشتم. به زبان ساده تر نمیدانستم چند مرده حلاجند. البته چیزی که در ظاهر مینمایاندند توان و قوت استادی بود و من خود را شاگرد نوپایی در این عرصه میدیدم.

 

قدری گذشت و پس از صرف تنقلات، استاد بزرگ اساتید جمع، شروع به صحبت کرد. چند فکت تربیتی بیان نمود و دو سه آیه تفسیر قرآن و بیاناتی از علامه جوادی که همه از دم غلط بودند...

 

توی آبدارخانه بودم با تعجب به در و گوهری های استاد و تایید ربات وار سایر اساتید مینگریستم! سعی کردم به ملایمت و بدون اینکه به کسی بربخورد تذکرات ظریفی بدهم که با چشم غره ها و لب گزیدن ها مواجه شدم. کوچکترین فرد جمع بودم و حتما اصلاح غلط ها از جانب چون منی گناهی نابخشودنی به شمار می آمد. یاد داستان شهر دیوانگان و خوردن آب باران افتادم...لبخندی زدم و چای داغ را سر کشیدم.

 

 

 

 

 شرح جلسه ی  یکی از مهمترین نقاط فرهنگی شهرمان ..که عمیقا در ذهن من ماندگار شد.

ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 131 تاريخ : سه شنبه 18 آذر 1399 ساعت: 7:31