چشمه

ساخت وبلاگ


شهرمان را بسیار دوست دارم، زیباست و خوش آب و هوا،

 کوچک است اما و تمام زیر و بم هایش را بلدم و بدتر از آن اینکه آنجا میشناسندم.
سالها رفته ام و آمده ام و در تنهایی خود نوشته ام و با عناصر مختلف سخن گفته ام...در جمع ها زبان ریخته ام و مزاح کرده ام که انزوای درونم لو نرود که موجبات پاسخگویی و استنطاق را فراهم نکند...کسی نمیفهمد و توضیح خواستن دیگران دردی را دوا نمیکند، پس حفظ ظاهر میکنم...


شازده جان حالا که هم کلامی با تو را چشیده ام سخت است بودن در همه آن مکان ها و تنهایی و ...
مجبورم سرم را شلوغ کنم، سفر بروم...سفر از همه مرهم ها بهتر است، اگر بابا ماشین را بدهد تنها به دل جاده خواهم زد و در سکوت عمیق جاده های خلوت با تو سخن میگویم...


بدیع بودن مکان، نبود چشمانی که بازخواست کنند و "خودم" بودن کمک خواهند کرد تا تصویر قویتری بسازم از تو...

و شازده این تو، نه خود توست...این "خود" درونی ماست، یافتن خود در دیگری...مثل چشمه ایی که در کنار آن کلام تبدیل به غزل میشود...شعر از درون برمی آید اما چشمه موثر است و انسان با چشمه انس میگیرد و خدا میداند بسیاری از انسان ها برتر از چشمه اند، پاک و زلال و جوشنده

و من نمیخواهم آب را آشفته و گل آلود کنم...از اینروست که در آب چشمه دست نمیبرم، نمیخواهم ببرم...مگر دستی از غیب، دستی از غیب...


(دوشنبه ۳۰ اسفند ساعت ۱۳:۵۵ بین راه قم تا اراک، لحظاتی پیش از تحویل سال)...

 

..

ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 174 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1396 ساعت: 10:43