نشسته ایم و عکس آقا حامد را گذاشته اییم جلویمان و یررسی میکنیم کدام رنگ شلوار به کت سورمه ایی اسپرتی که قرار است سر عقد بپوشد می آید!
هی عکس سرچ میکنیم و نظر میدهیم..
بدبختانه توی مدل ها هم برادر بسیجی فرم ماخوذ به حیایی که بلد نیست ژست بگیرد وجود ندارد...
کت سورمه ای و شلوار ذغالی با پیراهن سفید؟
کت سورمه ایی و شلوار طوسی و پیراهن سفید؟
کمربند و کفش ست قهوه ایی یا مشکی؟!
فاطمه کلافه میشود و میگوید: ووووی! دست بردار، یک عقد ساده است دیگر!!
من باز هم سرچ میکنم و مدل ارائه میکنم...
فاطمه سرگیجه میگرد
و من دلم میخواهد با آناتومی گری بزنم تووی سر عروس...
سر لباس خریدن خودش بیچاره مان میکند یقینا"...
از همین الان گیر داده که زهرا زیادی مته به خشخاش میگذاری...
و من در حال پختن آشی با چند وجب روغنم!!
.
.
عقدتان مبارک آقا حامد و فاطمه خانم. صمیمانه آرزو میکنم همدیگر را سیاه و کبود کنید و ظرف سالمی در خانه تان نماند! والا! دعوا نمک زندگی است دیگر....
.
.
یک نفر پیدا بشود و انتقام ما را از این فاطمه و مقررات سختش در خوابگاه بگیرد...الهی به حاج آقا حامد توان مبارزه عنایت کن، هر چند که هیچکس را یارای مقابله با این عروس نیست(دهن سرویس کن اعظم)
برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 123