راپورتچی

ساخت وبلاگ

یک.

 

در سال های اول انقلاب اکبرگنجی پیش قراول برخورد با زنان و جوانان بدحجاب و فاقد پوشش مناسب در تهران به شمار می آمد. محمدحسین صفار هرندی در این باره چنین میگوید: (( اکبر گنجی که امروز این ادعاها را میکند آن روزها دنبال دخترهایی میگشت که چندتار مو از زلفشان بیرون زده و به روی انها اسید میپاشید و اینکه به او اکبرپونز میگفتند برای این بود که به پیشانی دخترهای جوان که پوشش متفاوتی داشتند پونز می چسباند))

* افشاگری صفار هرندی درباره اکبرپونز- خبرگزاری ایسنا 29 فروردین 1390*

 

در پروژه فضاسازی روانی پس از قتل های زنجیره ایی جریان تجدیدنظر طلب حداکثر بهره را در تخریب مقامات عالی نظام و نیز دستگاه های امنیتی برد. در این پروژه نقش اصلی را اکبرگنجی ایفا کرد. وی در کتابی با عنوان "عالی جناب سرخ پوش و عالیجنابان خاکستری پوش" با عنوان فرعی "آسیب شناسی گذار به دولت دموکراتیک توسعه گرا" با اهانت به مسئولان نظام، آن ها را به سرکوب و قتل مخالفان داخلی و خارجی و فساد گسترده ی اقتصادی و اخلاقی متهم کرد. در واقع تفاسیر شخصی گنجی در قالب  این کتاب انتشار یافته او در این نوشته دو جریان را در مقابل خود می انگارد، جریانی به رهبری عالیجناب سرخپوش که اشاره ایی است به آقای هاشمی رفسنجانی و جریان دیگری که در دستگاه امنیتی کشور علی الخصوص وزارت اطلاعات فعال است.

اکبرگنجی میکوشید با مطرح کردن نام سعید امامی به عنوان طراح قتل های مشکوک، وزیر اطلاعات حجت الاسلام فلاحیان و سپس هاشمی رفسنجانی را حلقه های بالاتر تصمیم گیری در این اقدامات معرفی کند. این خط تبلیغاتی توسط اکبرگنجی، عمادالدین باقی و علیرضا نوری زاده پیگیری میشد.

...

نکات جالبی در این سلسله وقایع به چشم میخورد. از ابتدای شکل گیری نظام تاکنون پروژه ی حذف نیروهای امنیتی بارها مطرح شده. گاه این حذف به صورت مستقیم و از طریق افرادی در رده های مختلف اعم از مسئولین نظام و یا منتقدین  مطرح و گاه طراحی پروژه ای جهت بدنام کردن این نیروها و فشار افکار عمومی و ناکارآمد خطاب کردنشان.

قطع به یقین هر نهاد و دستگاهی مشکلاتی داشته و  نیاز به نقد، اصلاح، بازبینی در جهت بهبود عملکرد دارد. هر گونه افراط و تفریط در این روند آسیب های جبران ناپذیری بر کشور وارد میکند. بحث تفریط را در جای دیگر دنبال میکنیم و اما افراط و براندازی نوع دوم.

در واقعه قتل های زنجیره ایی تعدادی از عناصر سیاسی مخالف نظام و البته بی تاثیر، به همراه خانواده هایشان کشته میشوند. که بلافاصله دستاویزی برای تظلم خواهی علیه نظام تبدیل میشود. قتل هایی که قاتلان آن بدون اهمیت به افشای ماجرا به ابتدایی ترین و پرسروصداترین روش ها انجام میشود. در یکی از این قتل ها داریوش فروهر رهبر حزب ملت ایران با 26 ضربه چاقو به قتل میرسد. فردی که چالش خاصی برای نظام نداشته چرا باید به دست عوامل نظام آن هم به آشکارترین روش کشته شود؟ گویی برای عاملین؛ مهم ایجاد انزجار در افکار عمومی از نوع قتل ها بوده.

 

ده نفر در این رابطه بازداشت میشوند.

نام این چهارتن: مصطفی کاظمی(موسوی)، مهرداد عالیخانی، خسرو براتی و سعید امامی(اسلامی) بعنوان عوامل قتل از سوی نیازی دادستان نظامی تهران در تاریخ 30 خرداد78 منتشر و ضمن آن خبر خودکشی سعید امامی اعلام میگردد!

مرگ سعید امامی بحث ها و سخنان زیادی به همراه داشت. تا انجا که نیازی در مصاحبه ایی دیگر خبر از تشکیل هیاتی برای تحقیق درباره مرگ سعید امامی داد. اما به نظر میرسید که مرگ سعید امامی برای مصون ماندن عوامل و طراحان دیگری که احیانا" نقش اساسی تری در این جنایت داشته اند، صورت گرفته است.

 

دو.

روزنامه ها و شخصیت های اصلاحطلب سهم بزرگی در متشنج کردن اوضاع کشور بعد از این اتفاقات داشتند. بعنوان نمونه عمادالدین باقی در 30دی 1377 در مقاله ایی 18 نفر را به  مجموع چهار نفر مقتول  این ماجرا افزود! و اکبر گنج این رقم را به 120 نفر رساند!! و تلاش بسیاری صورت گرفت تا قتل ها به عناصر وابسته به جناح راست نسبت داده شود. این روند افزایش کاذب آمار قربانیان از روش هایی است که در انتخابات اخیر هم شاهد بروز و ظهور آن بودیم. عواملی که اعدام های 67 را تا رقم های افسانه ایی بالا برده و خون 17000 شهید ترور را به سخره گرفتند. این در حالی بود که عاملین قتل های دهه شصت جنایات بیشماری داشته و در جنگ رسانه ایی تمام این موارد مسکوت مانده و تنها تلاش برای مظلوم نمایی و آمار سازی محکومین صورت پذیرفت. بواقع اگر عملیات تروریستی اخیر در مجلس و حرم امام خمینی(ره) صورت نمیگرفت شاید بسیاری از افرادی که فریب تبلیغات دروغ را خورده بودند به ماهیت اعدام های جلادان دهه شصت پی نمیبردند.

 

سه.

تغییر روند ماجرا

در تاریخ 21 دی 1377 آقای روح الله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی که در انتخابات از طرفداران آقای خاتمی بود، در یک برنامه تحلیلی که از تلویزیون به طور مستقیم پخش شد با بیان مطالب زیر اوضاع جامعه را به کلی دگرگون ساخت:

((نیروهایی که مرتکب چنین قتل هایی شدند، نیروهای مذهبی بوده و از طرفداران جناح چپ استحاله شده و از طرفداران جدی رئیس جمهور بوده اند و مسئول این جریان آدم اهل فکری بود.))

به دنبال نمایش این برنامه از صدا و سیما علی لاریجانی رئیس سازمان صدا و سیما از حضور در هیات دولت منع شد. هر چند این بیانات از شدت حملا به نظام کاست اما جریان اصلاحطلب سعی داشت سعید امامی را بعنوان متهم اصلی قتل های زنجیره ایی معرفی کند. حسینیان تاکید داشت که سعید امامی در این ماجرا قربانی شده است و اصلاحطلبان میخواهند با متهم کردن نیروهای انقلابی و فقها و حتی رهبری به عنوان مباشر قتل ها، نقش اصلی قتل ها که از نظر فکری به جناح سیاسی دوم خرداد تعلق دارند را پنهان کنند. او مدعی بود که : ((من حاضرم در هر محکمه ایی ادعاهای خود را ثابت کنم)).

چهار

 

بررسی وقایع پس از انقلاب نشان میدهد که در هر برهه ایی از این سالها عده ایی تلاش دارند تا با سناریو سازی و یا سوءاستفاده ار وقایع جاری بیشترین نقد و تخریب را نسبت به ماهیت اسلامی نظام ابراز دارند. در بحث حجاب و پوشش طرح نفرت انگیز اسید پاشی با تهمت به نیرو های مذهبی نمونه ایی از این دست است، کما اینکه مبتکر چنین طرح هایی افرادی چون اکبر گنجی ها بوده اند.

در بحث مدافعان حرم و شهدا قلم هایی که این پاسداران مرزهای ایران را مزدور بشار اسد خوانده اند گوی سبقت را ربوده و با اتهام حقوق ها و رقم های نجومی دل خانواده های شهدا را بسیار آزرده اند جالب اینجاست که در افشای فیش های میلیونی و حق اولادهای انچنانی این قلم ها سر در گریبان فرو برده و به حاشیه کاغذ رانده شده اند.

جریان انتخابات و تطهیر منافقین که در نوع خود بینظیر بود! کسانی که تصاویر جنایت های انها با یک سرچ کوچک در گوگل بدست خواهد آمد. چه شد که در ایام انتخابات آنچنان مظلوم نمایانده شدند که قضات پرونده هایشان را با القابی چون جنایتکار خطاب کردند. به راستی باید عاملان قصاص جنایتکارانی چون حمله کنندگان به مجلس را باید چه نامید؟ جنایتکار یا حافظان امنیت مردم؟!

 

 

 

ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 202 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 18:20