ترک

متن مرتبط با «پنجم» در سایت ترک نوشته شده است

خوان پنجم: جهیزیه

  • امروز با نسترن و مادرش قرار داشتیم که بریم خیریه برای ثبت مدارک و درخواست جهیزیه. ساعت ۹:۳۰ مادرش تماس گرفته که ما چطور بیایم که شوهر نسترن نفهمه؟! منم هاج و واج که خب خودتون بیاید، مثلا با اسنپ. توضیح داد که : نه آخه دامادم خودش میخواد مارو برسونه و دوست نداره تنها بیایم. (نکته اینکه خانواده نسترن نمیخوان خانواده داماد بدونن که دارن جهیزیه رو از خیریه تهییه میکنن) آدرس خیابون کناری خیریه رو براشون فرستادم، قرار شد اونجا از ماشین پیاده بشن، همدیگه رو ببینیم و چند کوچه رو پیاده گز کنیم تا به خیریه برسیم. اینطوری همسر نسترن هم تابلو خیریه رو نمیبینه و به چیزی مشکوک نمیشه! تا برسن چند دقیقه ایی کنار درختای قدیمی خیابون قدم زدم و به جنبه های مختلف زندگی نسترن فکر کردم. میدونم که از ازدواجش خوشحاله و همسرش رو خیلی دوست داره، اما در کنارش این مدت برای تهییه جهیزیه خیلی اذیت شده و فشار روحی زیادی رو تحمل کرده. با خودم فکر میکنم لازم بود این دختر دبیرستانی تا این درجه تحت فشار قرار بگیره و روح و روانش درگیر چیزی باشه که حتی وظیفه ایی برای انجامش نداره؟! اگر محبت و علاقه هم نمیتونه چنین رسم و رسوماتی رو تعدیل کنه، چه چیزی میتونه؟! ._._._._._._._‌. توی یکی دیگه از فایل های ذهنی در حال قیاس نقش مردانه ی پدر نسترن در مقابل همسرش بودم. پدری که تقریبا زندگی رو رها کرده و سالهاست که از مقرری و جیب همسر و فرزندانش میخوره و عمده حمایتش حضور کمرنگ همراه با خشونت در پس زمینه ی زندگیه. خاطرم هست که در طول درمان علیرضا (برادر کوچک نسترن) این مادر بود که جسم نیمه فلج پسر رو به دوش میگرفت و مسیر طولانی خونه تا کلینیک رو طی میکرد، در حالی که پدر هم این توان رو داشت اما خواسته و ناخواسته کناره گیری, ...ادامه مطلب

  • رکن پنجم!

  • خیلی از ما در زندگی روزمره ، گاها" دچار مشکلات و کج فهمی هایی میشیم، گاها" بین دعا کردن، نماز خوندن، تلاوت قرآن، هیئت رفتن یا کمک به مستمندان میمونیم که کدوم بهتره و برای تعالی روح اثر گذارتر! گاهی با وجود تلاش زیاد در عرصه عبادت فردی و اجتماعی احساس میکنیم کارمون لنگ میزنه و از خودمون راضی نیستیم., ...ادامه مطلب

  • پنجم

  • بگذار از شب پنجم نگویم که طوفان شده بود انگار یا زلزله... که در و دیوار برایم دل میسوزاندند و بالش و پتو دلداریم میدادند... نگویم که انگار در یک چرخ و فلک با دور تند بودم و تهوع عجیبی عارضم شده بود زشت است شازده، گفتن اینها درست نیست! . دیشب که گفتی احساساتت را پنهان نکن دلم از ناراحتیت در هم فشزد, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها