ترک

متن مرتبط با «روز تخمک گذاری من کی است» در سایت ترک نوشته شده است

به یمن اردیبهشت در جوار گلهای آویزی

  • صورت خوبت نگارا خوش به آیین بسته‌اند گوییا نقش لبت از جان شیرین بسته‌اند از برای مقدم خیل و خیالت مردمان ز اشک رنگین در دیار دیده آیین بسته‌اند کار زلف توست مشک‌افشانی و نظارگان مصلحت را تهمتی بر نافهٔ چین بسته‌اند یارب آن روی است و در پیرامنش بند کلاه یا به گرد ماه تابان عقد پروین بسته‌اند خط سبز و عارضت را نقش بندان خطا سایبان از عنبر تر گرد نسرین بسته‌اند جمله وصف عشق من بودست و حسن روی تو آن حکایتها که بر فرهاد و شیرین بسته‌اند حافظا محض حقیقت گوی یعنی سر عشق غیر از این گویی خیالاتی به تخمین بسته‌اند بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲

  •     آنکه بر ظلم شب حمله ور شد ...       ______________________ پ.ن: الحمدلله بر وجود نعمت اولیاء الله   پ.ن ۲: گفت شکر نعمت، نعمتت افزون کند    , ...ادامه مطلب

  • دکمه های لق کیبورد

  • بعضی وقتا میشه که به طرز عجیبی با نوشتن مشکل پیدا میکنم...مثل همین الان که میخواستم بنویسم و مطلب مثل یک عروس دریایی ژله ایی دائم از بین انگشتام سر میخوره و لابه لای کلید های کیبورد فرو میره و در نهایت با صدایی مثل هورررت از جلوی چشمم غیب میشه. بعضی مفهوم ها و معانی فقط یک جنبه ندارن. صورت های مختلفی از اون ها در ذهن تصویر میشه و خب در متن مگه میشه چه مقدار از اون تصویر رو منعکس کرد؟  شعر شاید تابلوی رساتری باشه. بخاطر وزن و آهنگ میشه احساس رو بیشتر انتقال داد با ضرب آهنگ شاد یا نوای محزون ابیات...آرایه ها هم که جای خود اما اون هم محدودیت های خاص خودش رو داره. گاهی در رویا بین شعرها که غرق میشم و تخیلات شکل میگیره از خودم میپرسم که آیا شاعر هم زمان سرودن چنین تصویری در ذهن داشته؟  مثلا در ذهنیت حافظ از کنار آب رکن اباد و گلگشت مصلی، هم چنین چهواره ی آبی در جریان بوده؟؟! یا از فغان کـ‌این لولیان شوخ شیرین‌کار شهرآشوب صدای دایره زنگی و ریچک خلخال به گوشش میرسیده؟ خیلی جالبه که در ذکر های جهان آخرت و در نمایش اعمال اینطور اومده که خود عمل حضور پیدا میکنه و نه حتی تصویر اون! برداشت من اینه که خود عمل و صورت ملکی حالا اینکه چی هست و چجور هست خدا میدونه که فهمش برای انسان معمولی سخته اما بسیار عجیب و جالبه... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چرخش روزگار

  • به تازگی تست MBTI رو بعد از مدتها دوباره انجام دادم و نتیجه این شد که به لحاظ تایپ شخصیتی تغییر کردم! کمی تا قسمتی برام عجیب بود. از جهاتی هم میدونستم و احتمالش رو میدادم... الان دلم برای شخصیت قبلی و صورتک مربوط به اون تا حدودی تنگ شده بخوانید, ...ادامه مطلب

  • کی فکرشو میکرد؟!

  • دوشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۳۱ ب.ظ متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. ۳ ۰ ۰۲/۰۸/۰۱ أنارستان پاسخ: قلب یک ایرانی رو بعد از یکسال تجمعات بی پایه و اساس قطعا نباید به درد بیاره...اگر آزادی بیان داشتند که مورد حمله پلیس قرار نمیگرفتند و از خدمات محروم نمیشدن.بحث بود که کریم بنزما به خاطر حمایت از فلسطین شهروندی و همینطور جایزه ش لغو بشه.موارد دیگه هم هست میتونید سرچ کنید و ببینید.همین چند روز پیش در مراسم ختم یکی از هنرپیشه ها بعضی نخبگان سیاسی شعار نه غزه نه لبنان دادند، اما نه حق شهروندیشون لغو شد و نه جریمه شدن.فلذا دوست عزیز مطالعه رو به شما پیشنهاد میکنم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • کاش میشد حس و حال امروز هوای شهر رو آپلود کرد!

  • امروز اینقدر هوا زیبا شده بود که دلم میخواست وسط بلوار همینطور بشینم و فقط بوی طراوت آسمون رو حس کنم، پاییز که میشه انگار دوپامینی چیزی توی هوا منتشر میکنن اینقدر که دلچسبی فضا بالا میره.. عمیقا دلم برای مدرسه تنگ شده، شاید همین روزا برم و سرکی به کوچه باغ مدرسه مون که این اواخر دیگه خیلی درختاش انبوه شدن بکشم  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • لایف استایل اَبَر قهرمانی

  • چرا باید فکر عالی شدن رو در ذهن بچه ها بکاریم؟! تو باید عالی باشی خیلی خوب بدون نقص بدون شکست اینکارو نکن عیبه نذار بقیه بفهمن چی کار کردی واقعا چرا؟ خب همه ما میدونیم که آدم ها پر از نقص و مشکلن و مسیر زندگی پیچ و خم های بسیار داره، اینکه از یک بذر کوچیک بخوایم حتما یک درخت تنومند بشه، توی مسیر تندباد خم نشه، از آتیش سوزی جنگل جون سالم به در ببره، هر سال ۲۵ سانتیمتر بلندتر بشه درسته واقعا؟! اصلا کسی که اینطور انتظاری داره از عقل و درایت بهره ای برده؟ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چرخ و فلک روزگار

  • انتهای دبیرستان حدفاصل سرویس های بهداشتی و دیوار انتهایی حیاط فضای دنج ما بود. برای فرار از برنامه صبحگاهی، فرار از کلاس های ناخوشایند و یا برنامه های فرمالیته اونجا پناه میگرفتیم. کتاب های هری پاتر رو اونجا دورخوانی میکردیم، نوشته های جدید و دستاوردهای ادبی رو توی اون محفل چند نفره برای هم ارائه میکردیم. تتوهای سمپاد رو با روانویس روی دست هم میزدیم و در مورد برنامه های جدی برای آینده جهان اونجا صحبت میکردیم. اجرای پرده های نمایشنامه های سه تفنگدار، مونت کریستو قسمتیش اونجا رقم خورد.  هر کدوم منسوب به کاراکتری از بین کتاب های داستان بودیم. زمان انتخاب اسم به رای اکثریت، قرعه فرد ویزلی به اسم من خورد. یکی از برنامه هامون برای آینده پیوستن به گروه پزشکان بدون مرز بود. به خودمون افتخار میکردیم که از سطح پوسترهای انریکه و آوریل بالاتر رفتیم و آیدلی مثل چگوارا داریم! ر. گرایشات اسلامی داشت و همینطور پ. و چون گرایش ها با نوگرایی هایی مثل افکار شریعتی و آهنگ های سامی یوسف پیوند خورده بود مشمول انزجار و تمسخر ما نمیشد. یادمه در مورد پزشکان بدون مرز که صحبت میکردیم ر. میگفت: پزشکان بدون مرز از شرایط خدمتشون آشکار نبودن نمادهای دینیه! منم میخندیدم و میگفتم عیب نداره موهامون رو میتراشیم که نه موها پیدا باشن نه لازم باشه حجاب بذاریم!!! برای رضای خاطر ر. میگفتم و چه حرف ها که من برای رضای خاطر این و اون نگفتم و چه کارها که نکردم. ***** پدر مجموعه ایی از آثار شریعتی داشت. اصلا علاقه ایی به خوندنشون نداشتم. برای عمیق تر شدن رفاقتم با پ. هر از گاهی چند صفحه ایی میخوندم. ر. شیفته ی مدلینگ بود و سعی میکرد گام برداشتنش به سبک کت واک، قدم پشت قدم باشه...فرم مسخره ایی میشد اما خب در عا, ...ادامه مطلب

  • چقدر نام تو زیباست اباعبدالله

  • میدونید من فکر میکنم به اینکه اسم شما در زندگی من از بسیاری تاثیرگذارتر بوده.. هر چقدر به زوایای زندگی ساده خودم نگاه میکنم که پررنگ تر از اسم شما چیزی باشه کمتر به نتیجه میرسم... انسان های غیرمعنا گرا گاهی به من لطف میکنن و با تحقیر و پرسش، حقیقت اسم و اسامی روشن رو زیر سوال میبرن یا انکار میکنن... و ذهن من اینطور جواب میده که شی لاموجود نیازی به انکار نداره. و گاهی در اوج خستگی ها و دردهای جسمی و روحی ذهنم با خودش میگه اگر هیچ چیز در این دنیا نباشه و همه چیز یک توهم و توده ایی دوده ی معلق.. و تاریخ تنها داستان سرایی اذهان ناپایدار باشه باز هم این داستان و این روایت ها از همه چیز برای من زیباتر و ارزشمند تره. چه کنم که من در محیط انکار آفتاب رشد کردم و عمده ایی از دلایلم، برهان خلفه. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پیامی از یک دوست تفریطی به من افراطی

  • (از سری کامنت های خصوصی که بدون آدرس دریافت میکنم): امروز داشتم یه ویدیو میدیدم از اثر مومنتوم یا تکانه خطی. به این معنی که رفتار کوچک ما می‌تونه اثرات بزرگی روی جهان بذاره. توی اون ویدیو یه دومینو از 13 قطعه تشکیل شده بود. اولین قطعه که کوچکترین قطعه بود حدود 50 گرم بود. رد و 13همین قطعه 50 کیلوگرم(هر قطعه ۱۵ برابر قطعه قبلی) . در نهایت یه قطعه 50 گرمی یه قطعه 50 کیلویی رو انداخت.بنویسین. گرچه من گاهی میام اینجا فک می‌کنم شما کمی افراطی هستین اما شما خوب می‌نویسین. نوشته‌های شما می‌تونن اون قطعه 50 گرمی باشن بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دردسرهای من و منشی جدید

  • پیام دادن که لطفا تماس بگیرید باهاتون کار دارم. با تعجب چندبار پیام رو خوندم و جواب دادم که نیم ساعت دیگه وقت دارم و میتونید تماس بگیرید. دوباره پیامک که: من سرم خیلی شلوغه شما باید تماس بگیرید .... گفتم خب این وظیفه کاری شماست. شما منشی مرکزید و وظیفه تون همینه.. و پیامک دوباره: خانم محترم درست صحبت کنید نه با لحن طلبکارااا شما لازم نیست وظایف من رو به من یادآوری کنید... خب خودم رو به خوردن یک لیوان سکنجبین خیار دعوت میکنم تا ببینم چی میشه . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • واقعا کجاست؟

  • مادر شهید الداغی حرف خوبی زد وسط دلگویه های مادرانه ش کجاست اون دختر که داغ منو ببینه.... ...... تمام مدتی که داشتم فیلم درگیری رو میدیدم با خودم میگفتم این بزرگوار دیگه کیه که بعد از ضربه خوردن هم صحنه رو ترک نمیکنه. واقعا یک مرد چقدر میتونه با غیرت باشه؟! اونم نسبت به فردی از اجتماع که هیچ شناختی ازش نداره اونم در روزگاری که ۲۴ ساعته بی غیرتی و بی خیالی تبلیغ میشه.. میتونست خیلی راحت توی دلش بگه به من چه و رد بشه میتونست اون لحظه به فکر خانواده خودش باشه و بگه چرا جونم رو به خطر بندازم مادرم چشم انتظاره... خوش به حال شما با این حجم از شرافت بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خوش آمد گویی به منشی جدید

  •  به منشی مرکز گفتم فعلا به بیمار شماره ۵ نوبت نده به وقتش خودم بهت اطلاع میدم.. رفته به بیمار گفته خانم فلانی گفتن که بهتون نوبت ندم!! مادر دوتا از بیمارها هم بخاطر برخورد بد و فحاشی مرکز رو با بغض و خشم ترک کردن... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • در مدح و منقبت بیعاری..

  • خب بالاخره عروسی دهه که منتظرش بودیم و از ماه های قبل براش تدارک دیده بودیم فرارسید و دایی کوچیکه رو داماد کردیم.. مشکل کجاست؟ هیچی، یه مشکل خیلی کوچولو به جای فیلمبردار خانم سه تا فیلمبردار مرد چپوندن توی سالن ... من و ته تغاری هم در منتهی الیه سالن چادر چاقچور کرده نشستیم و به ساعت ها اتلاف وقت فکر میکنم و به روح ژن، ژیان، ئاظادی اوف میفرستیم... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • استرس های انتخابی

  • شدن، یک وضعیت استرس برانگیزه. تبدیل شدن الف به ب. رفتن از پله یک به پله دو. وقتی روی پله یک قرار داریم ثابتیم و خوشحال از این ثبات. همینکه قصد میکنیم از پله یک به پله دو بریم دچار عدم ثبات و تزلزل میشیم، اینجاست که وضعیت استرس برانگیزه. به محض فرود اومدن در پله دو دوباره به وضعیت ثبات میرسیم. گرچه وضعیت استرس به نظر ناخوشایند میاد اما وضعیت ثبات هم گول زننده است، پس میتونه دو برابر ناخوشایند باشه چون یک باور خیالیه. ما تصور میکنیم حالت ایستایی بر پله دو به علت سکون خوشاینده. اما کسی که میخواد از طبقه اول به طبقه دوم بره میدونه که موندن طولانی مدت روی پله دو میتونه چقدر ناخوشایند تر از استرس حرکت بین پله ها باشه. حالت های ثبات و عدم ثبات در زندگی ما هم به همین صورت هستن.  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها