توی حیاط امیرکبیر بودم که باران گرفت، به کافه ی شیشه ایی پناه بردم و زل زدم به شور باران و نیاز و درختان...ای باران علیرضا قربانی را برای بار چندم پلی کردم و چند باره دیگر پیام ها را مرور...دفترم را باز کردم و ناگفته ها را آنقدر نوشتم و نوشتم تا دفتر تمام شد...جوهر سرآمد، باران تمام شهر را در خود فرو برد و نت های موسیقی همه را به کام مرگ ... ,تداعی ...ادامه مطلب